شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا

اويس.

+ [تلگرام] روضه حضرت مسلم _ حاج آقا مجتبي تهراني  شنيده ايد که امام حسين "ع" از مدينه به مکه آمدند. وقتي اين خبر در بلاد اسلامي منتشر شد، در خود مکه که غوغايي شد؛ مردم ريختند و بيعت کردند. از کوفه و بصره و جاهاي ديگر مرتب نامه مي‌آمده است. بخصوص از کوفه چون مقر حکومت حضرت علي "ع" بود نامه زياد مي‌آمد. حتي در تاريخ ديده‌ام که روزي ششصد نامه مي‌آمد که بالاخره به دوازده هزار نامه رسيد و امام حسين "ع" بعد از آن، حضرت مسلم را به سمت کوفه روانه کردند و جواب نامه بصري‌ها را هم همان موقع به همراه چند نفر به بصره فرستادند که با هم هماهنگ شوند. حضرت مسلم طبق وظيفه شرعي‌اش و آنگونه که مي‌دانيد به کوفه آمد. در تاريخ ديده‌ام که از هيجده هزار نفر تا صد هزار نفر آمدند و با مسلم بيعت کردند. حتي در نامه هايي که از کوفه به مکه رفته، اين طور آمده است که صد هزار نفر شمشير به دست آماده ياري شما هستند.بعد هم حضرت مسلم، آن نامه را به امام حسين "ع" نوشت و اِخبار کرد به واقعه و اينکه شرايط آماده است و شما حرکت کنيد و تشريف بياوريد؛ امام حسين "ع" هم عمر مفرده‌اي انجام دادند و در روز ترويه از مکه به سمت کوفه حرکت کردند. از اينجا مسئل نهي از منکر شروع مي‌شود. تا آنجا حضرت مي‌فرمودند بيعت نمي‌کنم و باطل را تأييد نمي‌کنم؛ از اينجا مي‌فرمايند وارد صحنه شده‌ام و مي‌خواهم اقام حق کنم و معروف را پياده کنم و جلوي منکر را بگيرم. يعني تا آنجا مسئل «ولا تعاونوا علي الاثم و العدوان» بود، ولي از اينجا، حرکت ايشان براي امر به معروف و نهي از منکر شروع شد. خوب، شنيده‌ايد که حضرت مسلم آن نامه را نوشت؛ اما ببينيد که تعاون کوفي‌ها بر بِرّ و تقوا چگونه است که براي ما درس عبرت است. بعد از آنکه عبيد الله وارد کوفه شد - و آن جرياناتي که نمي‌خواهم بگويم - کار مسلم به اينجا مي‌کشد که وقتي غروب مي‌شود و مي‌خواهد نماز مغرب را بخواند، مي‌بيند سي نفر بيشتر در مسجد نيستند. اول [ ار فرط جمعيت] در مسجد جا نبوده است؛ مي‌دانيد مسجد کوفه چه دريايي است؟ مي‌گويند در مسجد کوفه جا نبوده است؛ اما بعد، فقط سي نفر مانده بودند. وقتي به درب مسجد مي‌رسد، ده نفر مانده بودند و وقتي وارد کوچه مي‌شود، مي بيندديگر هيچ کس نيست. پس « و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان » چه شد؟! مسلم به اين کوچه ها مي‌آيد؛ متحير، سرگردان، گرسنه، تشنه، عطش به او فشار آورده است؛ کسي را ندارد؛ رسيد به طوعه، آن پيرزني که واقعاً از اولياي خداست. سلام مي‌کند و مي‌گويد آب داري به من بدهي؟ من تشنه ام. طوعه هم او را نمي‌شناسد. مي‌رود و آب مي‌آورد؛ مسلم آب را مي‌نوشد. طوعه ظرف را در خانه مي‌گذارد؛ وقتي بر مي‌گردد، مي بيند حضرت مسلم هنوز ايستاده است. سه بار به مسلم مي‌گويد اينجا نايست؛ برو؛ برو سراغ زن و بچه و خانه و زندگي‌ات. حضرت مسلم مي‌گويد: « ما لي في هذا المصرِ مَنزِلٌ وَ لا اَهلٌ». يعني من در اين شهر اصلاً منزل و مأوايي ندارم و غريبم. طوعه به او مي‌گويد مگر تو که هستي و از چه قبيله اي؟ تا مسلم مي‌گويد من مُسلم بن عقيلم، اين زن حالتي از شعف و شادي پيدا مي‌کند. وقتي مسلم تقاضا مي‌کند که مرا به منزلت راه بده، مي‌گويد بيا داخل، فداي تو شوم. او را به داخل خانه مي برد و از او پذيرايي مي‌کند. فردا مي‌آيند و آنجا را محاصره مي‌کنند. مسلم مي‌آيد بيرون و شروع مي‌کند به جنگيدن. چقدر اينها به حضرت مسلم ضربه زدند و حيله ها به کار بردند، ولي باز هم نتوانستند او را دستگير کنند. خون از چهره‌اش جاري است ولي تسليم نمي‌شود؛ تا آنکه با فريبکاري ِ اشعث، مسلم را گرفتند. اينجا مسلم شروع مي‌کند به گريه کردن؛ آنها مسلم را سرزنش مي‌کنند. مسلم از شجاعان معروف عرب بوده است. عبيدالله بن عباس رو مي‌کند به او و مي‌گويد مثل تويي که براي چنين امري قيام کرده که نبايد گريه کند. مسلم بلافاصله مي‌گويد: ن لا اَبکي لِنَفسي و لاکن اَبکي لاهليَ المُقبِلينَ اِلَيَّ». مي‌داني من براي چه کسي گريه مي‌کنم؟ براي آن خاندان و خانواده‌اي گريه مي‌کنم که دارند به سوي من در کوفه مي‌آيند؛ « ابکي لِلحُسين وَ آل الحُسَين». گريه ام براي حسين و آل حسين "ع" است...   آيت الله حاج آقا مجتبي تهراني، سلوک عاشورايي، منزل اول: تعاون و همياري، (چاپ اول: تهران، مؤسسه فرهنگي- پژوهشي مصابيح الهدي، )، صص تا . #حاج_آقا_مجتبي_تهراني #روضه_حضرت_مسلم #سلوک_عاشورايي
چراغ جادو
اويس.
رتبه 0
0 برگزیده
1 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top