پيام
+
[تلگرام]
7070:
اوايل توي ظرفهاي يکبار مصرف غذا ميخورديم. صداي خوردن قاشق و بشقابها به هم باعث ميشد حملهي عصبي سراغش بيايد...
کار مامان شده بود گوش تيز کردن. صداي بق بق ياکريمها را که ميشنيد، بلند ميشد و بي سر و صدا از روي پنجرهها پرشان ميداد. وانتيها که ميرسيدند سرکوچه، قبل از اينکه توي بلندگوهايشان داد بکشند «آهن پاره، لوازم برقي و ... » مامان خودش را به آنها ميرساند، ميگفت مريض داريم و آنها را چند کوچه بالاتر ميفرستاد.
براي بچههاي محل هم علامت گذاشته بود. هميشه توي کوچه شلوغ بود. وقتي مامان دستمالي را از پشت پنجره آويزان ميکرد، بچهها ميفهميدند حال ايوب خوب است و ميتوانند سر و صدا کنند. دستمال را که بر ميداشت، يعني ايوب خوابيده يا حالش خوب نيست.
#زينب_عزيز_محمدي
#اينک_شوکران
ايوب بلندي به روايت همسر شهيد
(چاپ اول، تهران: روايت فتح، )
صفحات و .
#شهيد_ايوب_بلندي
#يک_دقيقه_يک_شهيد
@HarfeHEzafeH