پيام
+
[تلگرام]
ديروز با #سلوي چند ساعتي #بيمارستان بوديم.
درمانگاههاي تخصصي و فوق تخصصي و بخشهاي ديگر.
پيرمرد و پيرزن، جوان گنگ و جوان هدفون به گوش. نوزاد کالسکهاي و نوازد قنداقي. مادر حامله و مادر بچه بغل. مرد و زن و زن و شوهر و خلاصه يک جامعهي کوچک از همه جور آدم.
منشيها، ويزيتورها، پرستارها، پزشکها، صندوقدارها، خدماتيها، باغبانها، تاسيساتيها، نگهبانها، ...
بداخلاق و خوش اخلاق، صبور و کم حوصله، باسواد و کم سواد، افسرده و سرزنده، خندان و غمگين، ...
همه هم به جان هم غر ميزدند. يا زير لب، يا با کمي ملاحظه با بغل دستي، يا تو روي هر که که دم دستشان بود و با رفتار يا گفتار ناراحت کنندهاي آزارشان داده بود.
همه... اغراق نميکنم باور کنيد شايد بيست نفر را خودم در محوطه يا داخل درمانگاه و صف صندوق و پذيرش و بخشهاي مختلف ديدم که از رفتارها و سيستم معيوب و معطلي و بيبرنامگي و سوء مديريت و ... دلگير و عصبي و ناراحت بودند و فقط غر ميزدند.
يا زير لب، يا با بغل دستي، يا با داد و بيداد.
توي يکي از آن ساختمانهاي دلمرده اما، ته آن سالنهاي تو در تو، داخل اتاقي خلوت و دنج، پشت ميزي پشت به پنجرهاي که شاخههاي پاييزي چنار پردهآويزش شده، مردي ميانسال، کت و شلواري خط اتو دار به تن، عطر زده، پشت سيستم کامپيوترياش نشسته، آبدارچي چند دقيقه قبل ماگ شخصياش را از چاي يا قهوه داغ پر کرده، دارد در سکوت فايلهاي مربوط به جلسات و برنامههايش را ورق ميزند و جرعه جرعه نوشيدني گرماش را مزه ميکند. هر از چند گاهي پزشکي، مدير پايين دستتري در اتاق را باز ميکند، با تعارفات روزمره چند دقيقهاي سکوت اتاق را با گپ کوتاهشان ميشکنند و باز دوباره خلوت و سکوت و ...
دوست دارم يکبار نه براي خاطر درمان بيماري، يکبار بروم بيمارستان، از صبح زود، دست هر که را غري داشت يا دادي، بگيرم ببرم دم آن اتاق، برود داخل، غرها را، دادها را، بغضها را، سر آن که بايد، بزند. نه يک نفرشان، که بيست، سي، چهل، اغراق نميکنم، حتي تعداد بيشتري، ببرمشان دم آن اتاق...
بياييد غر نزنيم، داد نزنيم،
«اعتراض کنيم»
نه به آني که روشش غلط است و برخوردش آزار دهنده.
به آن کسي که بايد صندلي و ميزش را ترک کند، در بخشها، سالنها، اتاقها، محوطه، بچرخد، سيستم معيوب و کج و معوج زير دستش را ببيند، گفتار و رفتار کارکنانش را بسنجد، و فکري به حال سيستم بيماري که بيمارياش مزمن و حاد شده کند.
باور کنيم اگر توي همان بيمارستان روزي بيست نفر بروند به کسي که بايد، اعتراض کنند #تغيير اتفاق ميافتد.