شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

اويس.

+ [تلگرام] تو رفته‌اي نوشيدني بخري و من اين يادداشت را برايت مي‌نويسم . اولين بار است که براي کسي که کنارم روي نيمکت نشسته نامه مي نويسم ، اما فکر مي‌کنم اين تنها راهي است که مي توانم حرفم را به تو بفهمانم . منظورم اين است که ... تو به سختي به چيزهايي که گفتم ، گوش کردي . درست است ؟ متوجه شدي امروز چه کار وحشتناکي در حق من کردي ؟ تو حتي متوجه تغيير مدل موهايم نشدي ، اين طور نيست ؟ مدت ها رويشان کار کردم ، سعي کردم بلندشان کنم و سرانجام ، آخر هفته‌ي پيش آن را مدلي کوتاه کردم که بتواني واقعا به آن بگويي دخترانه ، اما تو حتي متوجه آن هم نشدي . فکر نمي‌کني وحشتناک است ؟ شرط مي‌بندم حتي به خاطر نمي‌آوري امروز من چي پوشيده بودم . هي ، من يک دخترم ! حتي اگر ذهنت سخت مشغول باشد ، بازهم مي‌تواني به من نگاهي بياندازي ! تنها چيزي که بايد مي‌گفتي اين بود (( چه موهاي قشنگي ! )) و آن‌وقت مي‌توانستم تو را به خاطر غرق بودن در ميليون‌ها فکر ببخشم ، اما نه ، تو حتي اين را هم نگفتي ! به همين خاطر مجبور شدم دروغ بگويم . قرار نبود خواهرم را در جينزا ببينم . مي‌خواستم امشب را در خانه‌ي تو بگذرانم ، حتي لباس خوابم را هم با خود آورده بودم . راست مي‌گويم ، لباس خواب و مسواکم توي کيفم بود. من چقدر احمقم ! خب تو هرگز حتي مرا براي ديدن خانه‌ات دعوت هم نکردي . آه بسيار خب ، به جهنم ، واضح است که مي‌خواهي تنها باشي بنابراين تنهايت مي‌گذارم . همين‌طور ادامه بده و به چيزهايي که در قلبت هست فکر کن ! اما اشتباه برداشت نکن ، از دستت عصباني نيستم . فقط غمگينم . وقتي من مشکل داشتم تو خيلي با من خوب بودي اما حالا که تو مشکلات خودت را داري به نظر مي رسد من نمي‌توانم هيچ کاري برايت انجام دهم . تو در دنياي کوچک خودت زنداني شده‌اي و وقتي سعي مي‌کنم در بزنم ، فقط براي ثانيه‌اي نگاهي مي‌اندازي و بعد دوباره به درون خودت فرو مي‌روي . خب الان تو را مي‌بينم که با نوشيدني‌ها در حال آمدن به طرف من هستي و غرق در افکارت راه ميروي . اميدوارم بودم ليز بخوري ، اما نخوردي . اکنون کنار من نشسته‌اي و نوشابه‌ات را مي‌نوشي . آخرين اميدم اين است که بگويي (( هي ، مدل موهايت عوض شده ! )) اما نه . اگر گفته بودي اين نامه را پاره پاره مي‌کردم و مي‌گفتم بيا به خانه تو برويم ، برايت يک شام خوشمزه درست مي‌کنم و بعد از آن ، مي توانيم به تخت برويم و يکديگر را در آغوش بگيريم . اما احساسات تو به اندازه يک بشقاب استيل است . خداحافظ . هاروکي موراکامي - جنگل نروژي ترجمه م.عمراني - نشر آواي مکتوب @PouyanOhadi
اويس.
رتبه 0
0 برگزیده
1 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top