پيام
+
[تلگرام]
بابا محمود باباي همه!!!
پنج شنبه اول سال توفيق شد با خانواده رفتم بهشت زهراي تهران براي زيارت مزار پدربزرگ شهيدم. بابا محمود از آن حبيب هاي گمنام و خوش اخلاق جبهه بود. معروف بود هر کس مي خواست خبر شهادت رزمنده اي را به خانواده اش بدهد بابامحمود را واسطه مي کرد. خوش بيان و مهربان بود. در پشتيباني کار ميکرد و به بچه هاي خط آب و غذا ميرساند. تا دختر و تا پسر جوان را گذاشت رفت و درسالگي شهيد شد.
سرمزارش با صحنه جالبي مواجه شدم. مرد ميان سالي با تيپ کاملا متفاوت!(يقه باز و شلوار چسبان و کفش اسپرت) در حال شستن قبر بود. نزديک شدم نشناختم! کمي تامل کردم و پرسيدم: سلام، شهيد از بستگان شماست؟ گفت نه! ساکت شدم و تعجبم بيشتر شد!
با کمي مکث گفت: چند ماه پيش اتفاقي پلاکي را پيدا کردم که روي آن اسم اين شهيد با آدرس مزارش حک شده بود. خوشم آمد و گردنم انداختم. پلاک را نشانم داد آدرس را درست آمده بود...
حرفش را ادامه داد: خيلي با اين شهيد ارتباط نزديکي پيدا کردم. با او حرف ميزنم و مشکلاتم را حل مي کند! او را در خواب ميبينم و به من محبت ميکند! خلاصه فهميدم پيرمرد باصفايي بوده و الان هم به من لطف دارد! قصد کردم سر مزارش بيايم راهم دور است و به سختي خود را رساندم... اينجا که آمدم از عکس روي قبر شناختم. چون چند بار در خواب او را ديده بودم!
مرد ميانسال از من پرسيد: شما کي هستي؟
گفتم من نوه شهيدم و اين خانم(مادرم) هم فرزند شهيد!
مرد زد زير گريه خودش را روي قبر انداخت و صورت به صورت عکس گذاشت و بوسيد! بعد از چند دقيقه در حاليکه بلند بلند گريه مي کرد التماس دعا گفت و رفت!!!
صحنه عجيبي بود...
در حاليکه متعجب ايستاده بودم، همسرم گفت: بابا محمود فقط باباي ما نيست! هواي همه را دارد. چون شهيد است...
حرفش، نگاهم را به عکس پدربزرگم دوخت و يکدفعه صداي آويني در گوشم روشن شد:
اي شهيد…
اي آنكه بر كرانه ازلي و ابدي وجود بر نشسته اي، دستي بر آر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون كش.
روزت مبارک بابا محمود...
@RRT96